آنچه به بداهت اولیّه مورد پذیرش فیلسوف قرار میگیرد، اصل وجود واقعیتِ خارجی و نفسالأمر به نحو فیالجمله است و نه حقیقتِ معانی و انحای نفسالأمر؛ زیرا موضوع فلسفه، موجود بما هو موجود است و موجود بماهو موجود همان «واقعیت» است. ولی میتوان به طور کلی و مطلق، «نفسالأمر» را همان واقع به جمیع مراتب دانست. از این رو در تعریف نفسالأمر پیش از بسط، میتوانیم بگوییم: «واقع به معنای أعم». اما تعریف نفسالأمر پس از بسط را میشود به این صورت بیان کرد: «حقیقت نفسالأمر وجودات اصیل (خارجی، ذهنی، در ساحت عمل انسان، معقول ثانی فلسفی و عدم) به عنوان موطن اصلی، و توابع و لوازم آن (خواه لوازم وجودی و خواه لوازم عدم) به عنوان مواطن فرعی (برآمده از واقع وجودی متن) به خودی خود خواهد بود». در مراحل نهایی حتی میتوان نفسالأمر را به عقل فعال، علم الهی و ذات تعالی تسری داد.
در نهایت کار به این نتیجه میرسیم که مطابقت چیزی با نفسالأمر را باید در هر مرتبهای که هستیم، با آن مرتبه بسنجیم. همچنین میتوانیم بین مراتب نیز مرتبة اصلی نفسالأمر درست کنیم و بقیة مراتب را تابع آن بدانیم، و این مرتبة اصلی، چیزی جز ذات حق تعالی نیست؛ به این معنا که وجود، اخلاق، زیبایی و همة حقایق از او سرچشمه میگیرند.
|